شماره ٢٣٥: غير وحدت برنتابد همت عرفان ما

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
غير وحدت برنتابد همت عرفان ما
دامن خويش است چون صحرا گل دامان ما
شوق در بيدست و پائى نيست مايوس طلب
چون قلم سعى قدم ميبالد از مژگان ما
معنى اظهار صبح از وحشت انشا کرده اند
نامه آهيم بى تابى همان عنوان ما
زين دبستان مصرع زلف مسلسل خوانده ايم
خامشى مشکل که گردد مقطع ديوان ما
وحشت ما زين چمن محمل کش صد عبرتست
نشکند رنگى که چينش نيست در دامان ما
يار در آغوش و نام او نميدانيم چيست
سادگى ختم است چون آئينه بر نسيان ما
در طپيد نگاه امکان شوخى ئى نظاره ايم
از غبارى ميتوان ره بست بر جولان ما
مدعا از دل بلب نگذشته مى سوزد نفس
اينقدر دارد خموشى آتش پنهان ما
مغتنم داراى شرر جولانگه آغوش سنگ
تنگى فرصت بغل واکرده در ميدان ما
جلوه در کار است و ما با خود قناعت کرده ايم
به که بر رويتو باشد چشم ما حيران ما
(بيدل) از حيرت زبان درد دل فهميدنى است
آئينه ميپوشد امشب ناله عريان ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید