شماره ١٩٠: زبس جوش اثر زد از تب شوق تو ياربها

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
زبس جوش اثر زد از تب شوق تو ياربها
فلک در شعله خفت از شوخى تبخال کوکبها
درين محفل که دارد خاموشى افسانه راحت
بهم آوردن مژگان بود بر بستن لبها
زگرد وحشت ما تيره بختان فيض ميبالد
تبسم پا شى ء صبح است چين دامن شبها
سبک تازان فرصت يکقلم رفتند ازين وادى
سراغى ميدهد موج سراب از نعل مرکبها
غبار جنبش مژگان ندارد چشم قربانى
قلم محو است هر جا صاف گردد نقش مطلبها
زحاسد گر امان خواهى وداع گرم جوشى کن
زمستان سرد ميسازد دکان نيش عقربها
فلک کشتى بطوفان شکستن داده است امشب
زجوش گريه ام ريگ ته آب اند کوکبها
فسردن بود ننگ اعتبار ما سبکروحان
گرانجانى فسونها خواند و پيدا کرد قالبها
شرار کاغذ ما دارد آزادى گلستانى
چرا ما را نميخوانند اين طفلان بمکتبها
بنازم نام شيرينى که هر گه بر زبان آيد
چو بند نيشکر جوشد بهم چسبيدن لبها
غبار تيره بختيها باين لنگر نميباشد
نمى آيد برون چون سايه روزم (بيدل) از شبها



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید