شماره ١٨٨: زبرق اين تحير آب شد آئينه دلها

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
زبرق اين تحير آب شد آئينه دلها
که ره تا محمل ليلى ست بيرون گرد محملها
کجا راحت چه آسودن که از نايابى مطلب
بپاى جستجو چون آينه خون گشت منزلها
چه دنيا و چه عقبى سد راه تست اى غافل
بيا بگذر که از بهر گذشتن هاست حايل ها
درين مزرع چه لازم خرمن آراى هوس بودن
دلى بايد بدست آرى همين تخم است حاصلها
بدشت انتظارت از بياض چشم مشتاقان
سفيدى کرد آخر راه از خود رفتن دلها
دماغى ميرسانم از شکست شيشه رنگى
بخون رفته پرواز دگر دارند بسملها
زپاس آبروى احتياج ما مشو غافل
ببازار کرم گوهر فروشانند سايلها
ندارد صيد حسن از دامگاه عشق آزادى
همان يک حلقه آغوش مجنونست محملها
زنفى ما و من اثبات حق در گوش مى آيد
نواى طرفه ئى دارد شکست رنگ باطلها
خزان گلشن امکان بهار واجبى دارد
طراوش ميکند حق از شکست رنگ باطلها
زبان شمع فهميدم ندارد غير ازين حرفى
که گر در خود توان آتش زدن مفتست محفلها
تسلسل اينقدر در دور بى ربطى نميباشد
گرو از سبحه برد امروز بر هم خوردن دلها
کنار عافيت گم بود در بحر طلب (بيدل)
شکست از موج ما گل کرد بيرون ريخت ساحلها



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید