شماره ١٦١: خيال قرب غفلت دورى از انس است محرم را

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
خيال قرب غفلت دورى از انس است محرم را
تبسم هاى گندم چين دامن گشت آدم را
حوادث کج سرشتانرا نبخشد وضع هموارى
بود مشکل کشاکش از کمان بيرون برد خم را
زجرأت قطع کن گر مرد ميدانگاه تسليمى
که تيغ اينجا برشها ميشمارد ريزش دم را
سراغ از هر چه گيرى بى نشانى جلوه ها دارد
غبار وحشتى از بال عنقا گير عالم را
زتحريک مژه بر پرده هاى ديده ميلرزم
که نوک خامه از هم مى شکافد صفحه نم را
اگر از گرد راهت چشم آهو سرمه بردارد
تحير همچو تار شمع سوزد جوهر رم را
درين محفل ندارد عافيت وضع ملايم هم
اگر بستر وگر بالين همان زخم است مرهم را
بچشم شوخ تا کى عيب جوى يکدگر بودن
مژه بر هم زنيد و بشکنيد آئينه هم را
درين گلشن نقابى نيست غير از شرم پيدائى
بعريانى همان جوش عرق پوشيد شبنم را
کج انديشان ندارند آگهى از راستان (بيدل)
زانگشت است يکسر ميل کورى چشم خاتم را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید