شماره ١٣٦: چه امکان است گرد غير ارين محفل شود پيدا

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
چه امکان است گرد غير ارين محفل شود پيدا
همان ليلى شود بى پرده تا محمل شود پيدا
غناگاه خطاب از احتياج آگاه ميگردد
کريم آواز ده کز شش جهت سايل شود پيدا
مجاز انديشيت فهم حقيقت را نمى شايد
محال است اينکه حق از عالم باطل شود پيدا
نفس را الفت دل هم زوحشت برنمى آرد
ره ما طى نگردد گر همه منزل شود پيدا
برون دل نفس را پرفشان ديدم ندانستم
که عنقا چون شود از بيضه گم بسمل شود پيدا
بگوهر وارسيدن موجها بر هم زدن دارد
جهانى را شگافى سينه تا يکدل شود پيدا
ره آوارگى عمريست ميپويم نشد يارب
که چون تمثال يک آئينه وارم دل شود پيدا
زمحو عشق غير از عشق نتوان يافت آثارى
بدريا قطره چون گرديد گم مشکل شود پيدا
شهيدان ادبگاه وفا را خون نميباشد
مگر رنگ حنائى از کف قاتل شود پيدا
سواد کنج معدومى قيامت عالمى دارد
که هر کس هر کجا گم گشت ازين منزل شود پيدا
برنگى موج خلقى از طپيدن آب ميگردد
گزين دريا بقدر يک گهر ساحل شود پيدا
نفس تا هست زين مزرع تلاش دانه دل کن
که اين گم گشته گر پيدا شود حاصل شود پيدا
بقدر آگهى آماده است اسباب تشويشت
طبيعت بايد اينجا اندک غافل شود پيدا
درين دريا دل هر قطره گوهر در گره دارد
اگر بر روى آب آيد همان (بيدل) شود پيدا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید