شماره ١٣٣: چون نقش پا ز عجز نگرديد روى ما

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
چون نقش پا ز عجز نگرديد روى ما
در سجده خاک شد سر تسليم خوى ما
بيهوده همچو موج زبان برنميکشيم
لبريز خامشيست چو گوهر سبوى ما
اى وهم عقده بر دل آزاد ما مبند
بى تخم رسته است چو مينا کدوى ما
حيرت سجود معبد راز محبتيم
غير از گداز نيست چو شبنم وضوى ما
حرفيکه دارد آينه مرهون حيرتست
سيلى خور زبان نشود گفتگوى ما
چون شمع سربلندى عشاق مفت نيست
يعنى بقدر سوختن است آبروى ما
مشهور عالميم بنقصان اعتبار
اظهار عيب چون گل چشم است بوى ما
گمگشتگان وادى حيرت نگاهيئيم
در گرد رنگ باخته کن جستجوى ما
از بسکه خو گرفته وضع ملايميم
جز رنگ نيست گر شکند کس بروى ما
نتوان کشيد هرزه تريهاى عاريت
(بيدل) زبحر نظم بس است آب جوى ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید