شماره ١٠٦: بى ريشه سوخت مزرع آه حزين ما

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
بى ريشه سوخت مزرع آه حزين ما
درد دلى نکاشت قضا در زمين ما
شهرت نوائى هوس نام سرمه خوست
چينى بمو رسيد زنقش نگين ما
گشتيم خاک و محو نگرديد سرنوشت
خط ميکشد غبار هنوز از جبين ما
فرصت کفيل سير تأمل نميشود
آتش زده است صفحه نظم متين ما
جز در غبار شيشه ساعت نيافته
رفتار کاروان شهو رو سنين ما
ناموس راز فقر و غنا در حجاب ماند
دامن بچيدنى نشکست آستين ما
جمعيت دلست مداراى کفر هم
چون سبحه کوچه داد بزنار دين ما
خورشيد در کنار و بشب غوطه خورده ايم
آه از سياهى نظر دوربين ما
چون شمع پيش از آن که شويم آشيان داغ
آتش فتاده بود پى انگبين ما
تا کى شود جنون نفسى فارغ از تلاش
بسته است زندگى کمر ما بکين ما
خواهد بشکل قامت خم گشته بر کشود
چين کمند مقصد عمر از کمين ما
(بيدل) مباش ممتحن وهم زندگى
آئينه سوخت از نفس واپسين ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید