شماره ٩٣: بود سرمشق درس خامشى باريک بينى ها

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
بود سرمشق درس خامشى باريک بينى ها
زمو انگشت حيرانى بلب دارند چينى ها
مرا از ضعف پرواز است قيد آشيان ورنه
نفس گيرم چو بوى غنچه از خلوت گزينى ها
نياز من عروج نشه ناز دگر دارد
سپهر آوازه ام بر آستانت از زمينى ها
دل رم آرزو مشکل شود محبوس نوميدى
که سنگ اينجا شرر ميگردد از وحشت کمينى ها
نفس دزديدنم شد باعث جمعيت خاطر
بدام افتاد صيد مطلبم از دام چينى ها
غبار فقر زنگ سرکشى را ميشود صيقل
سياهى ميبرد از شعله خاکسترنشينى ها
بشوخى آمد از بيدستگاهى احتياج من
درازى کرد دست آخر زکوته آستينى ها
خروش اهل جاه از خفت ادراک ميباشد
تنک ظرفيست يکسر علت فريادچينى ها
طريق دلربائى يکجهان نيرنگ مى خواهد
بحسن محض نتوان پيش بردن نازنينى ها
مگر از فکر عقبى بازگردم تا بخويش آيم
که از خودسخت دور افتاده ام از پيش بينى ها
دو تا گشتيم در انديشه يک سجده پيشانى
براه دوست خاتم کرد ما را بى نگينى ها
دم تيغست (بيدل) راه باريک سخن سنجى
زبان خامه هم شق داد از حرف آفرينى ها



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید