شماره ٨٥: بطوق فاخته نازد محبت از فن ما

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
بطوق فاخته نازد محبت از فن ما
که زخم تيغ تو دارد طواف گردن ما
زبان ناله ببستيم زين ادب که مباد
تبسم تو کشد ننگ لب گزيدن ما
عيان نشد زکجا مست جلوه مى آئى
فداى طرز خرامت زخويش رفتن ما
بشکر عجز چه مقدار دانه ناز کند
بلند کرد سر ما زپا فتادن ما
فغان که داد رهائى نداد وحشت هم
چو رنگ شمع قفس گشت پرکشادن ما
درين ستمکده دل شکوه ئى نکرد يلند
شکست چينى و موئى نخاست از تن ما
چو دشت تنگى اخلاق زيب مشرب نيست
جبين گرفته بدست کشاده دامن ما
بقدر حاصل از آفات آگهيم همه
بجاى دانه همين مور داشت خرمن ما
نئيم رنگى و چندين چمن نموداريم
بروى آب فتاده است موج روغن ما
بغير خامشى اسرار دل که مى فهمد
چه نکتها که ندارد زبان الکن ما
زگل مپرس که بو در کجا وطن دارد
نيافت مسکن ما هم سراغ مسکن ما
چه ممکن است بگيريم دامنش (بيدل)
که ميرسد بترى نامش از گرفتن ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید