شماره ٧٤: بر طاق نه تبختر جاه و جلال را

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
بر طاق نه تبختر جاه و جلال را
چينى سلام کرد بيک مو سفال را
عالم زدستگاه بقا طعمه فناست
چو شمع ريشه ميخورد اينجا نهال را
پرگشتن و تهى شدن از خويش عالميست
آئينه کن عروج و نزول هلال را
بر شيشه هاى ساعت اگر وارسيده ئى
درياب گرد قافله ماه و سال را
محکوم حرص و پاس مراتب چه ممکن است
با شرم کار نيست زبان سئوال را
تصوير حسن و قبح جهان تا کشيده اند
بر رنگ ديده اند مقدم زگال را
ياران درين چمن به تکلف طرب کنيد
اينجا خضاب هم شب عيديست زال را
طاوس ما اگر نه پرافشان ناز اوست
رنگ پريده که چمن کرد بال را
در درسگاه صنع زتعطيل ما مپرس
با شغل خامه نسبت خشکيست نال را
مه شد هزار بار هلال و هلال بدر
ديديم وضع عالم نقص و کمال را
خارا حريف سعى ضعيفان نمى شود
صد کوچه است در بن دندان خلال را
شايد خطى به نم رسد از لوح سرنوشت
جهديست با جبين عرق انفعال را
(بيدل) بسرمه نسبت هر کس درست نيست
مژگان شمردن است زبانهاى لال را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید