شماره ٥٨: با همه افسردگى مفت تماشائيم ما

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
با همه افسردگى مفت تماشائيم ما
موجها دارد پرى چندانکه مينائيم ما
رنگها گل کرده ايم اما در آغوش عدم
بيضه طاوس و زير بال عنقائيم ما
منزل ما محمل ما سعى ما افتادگيست
همچو اشک از کاروان لغزش پائيم ما
بيخودى عمريست از دل ميکشد رخت نفس
تا برون خود جهانى ديگر آرائيم ما
نردبان چاک دل تا قصر گردون بردنست
چون سحر از خويش آسان برنمى آئيم ما
گوشه آرام ديگر از کجا يابد کسى
چون نفس در خانه دل هم نمى پائيم ما
امتياز وصل و هجران دور باش کس مباد
آه ازين غفلت که با او نيز تنهائيم ما
صرفه کوشش ندارد ياد عمر رفته ام
فرصت از کف ميرود تا دست ميسائيم ما
تا بهمت بگذريم از هر چه مى آيد به پيش
همچو فرصت يکقلم دى ساز فردائيم ما
بيحضورى نيست استقبال از خودرفتگان
سجده ئى کردى بدامانى که مى آئيم ما
شوخى آثار معنى بى عبارت مشکل است
فاش تر گوئيم او هم اوست تا مائيم ما
بى محابا کيست (بيدل) از سرما بگذرد
چون شکست آبله يکقطره دريائيم ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید