شماره ٣١: اى آئينه حسن تمناى تو جانها

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
اى آئينه حسن تمناى تو جانها
اوراق گلستان ثناى تو زبانها
بى زمزمه حمد تو قانون سخن را
افسرده چو خون رگ تار است بيانها
از حسرت گلزار تماشاى تو آبست
چون شبنم گل آينه در آينه دانها
بيتاب وصالست دل اما چه توان کرد
جسم است براهت گره رشته جانها
آنجا که بود جلوه گه حسن کمالت
چون آئينه محو است يقينها و گمانها
از مرحمت عام تو در کوى اجابت
گم گشته اثرها بتگ و پوى فغانها
از قوت تأئيد تو تحريک نسيمى
بر بحر کشد از شکن موج کمانها
در چار سوى دهر گذر کرد خيالت
لبريز شد از حيرت آئينه دکانها
در پرده دل غير خيالت نتوان يافت
جولانکده پرتو ماه اند کتانها
در ديده (بيدل) نبود يک دل پرخون
بيداغ هواى تو درين لاله ستانها



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید