شماره ٢٧: اگر مردى در تسليم زن راه طلب مگشا

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
اگر مردى در تسليم زن راه طلب مگشا
زهر مو احتياجت گر کند فرياد لب مگشا
خم شمشير جرئت صرف ايجاد تواضع کن
باين ناخن همان جز عقده چين غضب مگشا
خريداران همه سنگ اند معنيهاى نازک را
زيان خواهى کشيد اجناس بازار حلب مگشا
زعلم عزت و خوارى بمجهولى قناعت کن
تسلى برنمى آيد معماى سبب مگشا
به ننگ انفعالت رغبت دنيا نمى ارزد
زه بند قبايت بر فسون اين جلب مگشا
عدم گفتن کفايت ميکند تا آدم و حوا
دگر اى هرزه درس وهم طومار نسب مگشا
بناى سرکشى چون اشک سرتا پا خلل دارد
علاج سيل آفت کن سربند ادب مگشا
ستم مى پرورد آغوش گل از خار پروردن
زبانى را کزوکار درود آيد بسب مگشا
حضور نورت از دقت نگاهى ننگ ميدارد
برنگ چشم خفاش اين گره جز پيش شب مگشا
سبک روحى نيايد راست با وهم جسد (بيدل)
طلسم بيضه تا نشکسته ئى بال طرب مگشا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید