شماره ٢٢: ازين محفل چه امکانست بيرون رفتن مينا

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
ازين محفل چه امکانست بيرون رفتن مينا
که پا لغزد و عالم دارد امشب دامن مينا
نفس سرمايه عجز است از هستى مشو غافل
که تا صهباست نتوان برد خم از گردن مينا
سلامت بيخبر دارد زفيض عالم آبم
حباب من ندارد صرفه در نشکستن مينا
بتاب اى آفتاب عيش مخموران که در راهت
سفيد از پنبه شد چون صبح چشم روشن مينا
اگر مى نيست اى مطرب تو از افسانه دردى
دل سنگين ما خون کن بطرف دامن مينا
حباب باده با ساغر نفس دزديده ميگويد
که از چشم تو دارد نرگسستان گلشن مينا
مدد از هيچکس در موسم پيرى نميخواهم
که بس باشد مرا بر کف عصاى گردن مينا
تحير در صفاى امتياز باد، مى لغزد
پرى گوئى عرق کرد است در پيرامن مينا
دلى آماده چندين هوس دارى بهم بشکن
مبادا فتنه زائيها کند آبستن مينا
اگر جوش بقا نبود فنا هم نشه دارد
کم از قلقل مدان آهنگ بشکن بشکن مينا
اميد سرخوشى در محفل امکان نميباشد
مگر از خود تهى گشتن شود پرکردن مينا
اگر (بيدل) زاهل مشربى تسليم سامان کن
رگ گردن ندارد نسبتى با کردن مينا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید