شماره ٢٠: از سپند ما که مييابد سراغ ناله را

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
از سپند ما که مييابد سراغ ناله را
گردپيش آهنگ کرد اين کاروان دنباله را
داغ حسرت سرمه گرداند بدلها ناله را
بر لب آواز شکستن نيست جام لاله را
ما سيه بختان حباب گريه نوميدى ايم
خانه برآبست يکسر مردم بنگاله را
عقل رنگ آميز، کى گردد حريف درد عشق
خامه تصوير نتواند کشيدن ناله را
عافيت سنجان طريق عشق کم پيموده اند
دور ميدارند ازين ره خانه جوى خاله را
از ره تقليد نتوان بهره عزت گرفت
نشه جمعيت گوهر نباشد ژاله را
در تب عشقم سپندى گر نباشد گو مباش
از نفس بر روى آتش مى نهم تبخاله را
برق جولانى که ما را در دل آتش نشاند
ميکند داغ از تحير شعله جواله را
کشته آن چشم مخمورم که مدسرمه اش
تا سر کوى تغافل ميکشد دنباله را
شوخى حسنش برون است از خط تسخير خط
پرتو مه ميزند آتش کمند هاله را
مکر زاهد ابلهانرا سر خط درس رياست
سامرى تعليم باطل ميکند گوساله را
روح را از بند جسمانى گذشتن مشکل است
هر گره، منزل بود در کوچه نى ناله را
سوخت دل اما چراغ مدعا روشن نشد
در جگر يارب چه آتش بود داغ لاله را
از دل خون بسته (بيدل) نشه راحت مخواه
باده جز خونابه نبود ساغر تبخاله را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید