شماره ٦: چه کدخدائيست اى ستم کش جنون کن از دردسر برون آ

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
چه کدخدائيست اى ستم کش جنون کن از دردسر برون آ
تو شوق آزاد بى غبارى زکلفت بام و در برون آ
بکيش آزادگى نشايد که فکر لذات عقده زايد
ره نفس پيچ و خم ندارد چونى زبند شکر برون آ
اگر محيط گهر برائى قبول بزم وفا نشائى
دلى بذوق حضور خون کن سرشکى از چشم تر برون آ
دماغ عشاق ننگ دارد علم شدن بى جنون داغى
چو شمع گر خود نما برائى زسوختن گل بسر برون آ
زشعله خاکستر آشيانى زبود تشويش پرفشانى
بذوق پروا، زبى نشانى تو نيز سر زير پر برون آ
کسى درين دشت برنيامد حريف يک لحظه استقامت
تو تا نه چينى غبار خفت زعرصه بى جگر برون آ
ندارد اقبال جوهر مرد در شکنج لباس بودن
چو تيغ، وهم نيام بگذار با شکوه ظفر برون آ
بصد تب و تاب خلق غافل گذشت زين تنگناى غربت
چو موج خون از گلوى بسمل تو نيز با کر و فر برون آ
ببارگاه نياز دارد فروتنى ناز سربلندى
بخاک روزى دو ريشه گى کن دگر ببال و شجر برون آ
جهان گران خيز نارسائيست وگرنه در عرصه گاه عبرت
نفس همين تازيانه دارد کزين مکان چون سحر برون آ
درين بساط خيال (بيدل) زسعى بيحاصل انفعالى
حيا بس است آبروى همت زعالم خشک، تر برون آ



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید