شماره ٧٨٨: آرامت از تن ميرود زين شاهدان سيمتن

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آرامت از تن ميرود زين شاهدان سيمتن
يارب چو مستيها کنى زآن ساقى جان پيرهن
زين گلرخان بيوفا دل ميرود ار جا ترا
گر جور بنمايد لقا جانت نگنجد در بدن
از حسن جان لذت برى تا حسن جانت چون کند
از حسن جانان خود مگو کز تو نماند ما و من
اى آنکه دارى صد طرب از نشأه نبت العنب
گر تر کنى زآن باده لب جانت برقصد در بدن
زين آب تلخ ناگوار گر بگذرى روزى سه چار
از سلسبيل خوشگوار جان گرددت هر ذره تن
احزاى تن چون جان شود جان تا چه سرمستان شود
مستغرق جانان شود در عالم بى ما و من
اين مى چو در تن جا کند جان را چنين شيدا کند
آن مى چو با جانها کند چون جان اگر آيد بتن
ز آلايش تن پاک شو چالاک بر افلاک شو
تا جان ز جانان برخورد نزديک او گيرد وطن
اى (فيض) در دنيا بچش از جام عشقش جرعه
در خاک تا مستى کنى تا عشق بازى در کفن
گر ديده جان را جلى سازى بانوار على
نزد حسينت جا دهد بنمايدت روى حسن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید