شماره ٧٥٧: در سرم عشق تو اى يار همانست همان

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در سرم عشق تو اى يار همانست همان
در دلم حسرت ديدار همانست همان
شعله آتش سوداى تو در سر باقيست
دل سوزان شرر بار همانست همان
غم و اندوه فراق تو همانست که بود
زارى ديده خونبار همانست همان
در دلم صبر دگر نيست همين بود همين
جورت اى شوخ جفا کار همانست همان
تير مژگانت همان خون دلم مى ريزد
ستم غمزه خونخوار همانست همان
چشم مست تو همان راهزن دين و دلست
فتنه نرگس خمار همانست همان
شربت نوش دهان تو همان روح افزاست
هم دواى من بيمار همانست همان
شيوه ناز و تغافل که ترا بود بجاست
ستم و جور ز اغيار همانست همان
دمبدم عشق توام رو بترقى دارد
زانکه حسن تو در اين کار همانست همان
ديده (فيض) بوصلت نگرانست هنوز
حسرت چشم گهربار همانست همان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید