شماره ٦٨٣: فخر دو عالميم و گداى تو آمديم

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
فخر دو عالميم و گداى تو آمديم
بر درگه تو بهر عطاى تو آمديم
در گوش ما فتاد بناگه نداى کن
جستيم از عدم بنداى تو آمديم
ما را نبود هيچ مهمى در آب و خاک
در آتش بلا بهواى تو آمديم
ما از کجا و خون جگر خوردن از کجا
بر خوان اين جهان بصلاى تو آمديم
اين آمدن براى تو بود و براى تو
بهر تو آمديم و براى تو آمديم
هم راه را بما تو نمودى ز ابتدا
هم گام گام را بهداى تو آمديم
با پاى سعى خود بکجا ميتوان رسيد
اين راه را تمام بپاى تو آمديم
اين راه پرنشيب و فراز خطير را
در آرزوى وصل و لقاى تو آمديم
ما را تو ميسزى و توئى آب روى ما
ما خاکيان ولى نه سزاى تو آمديم
امر امر تست هر چه تو گوئى چنان کنيم
در دايره قدر بقضاى تو آمديم
کارى براى خود نکنيم و هواى خود
فرمان براى راى و هواى تو آمديم
هر جا که رفته ايم ز بهر تو رفته ايم
هر جا که آمديم براى تو آمديم
تو آن خويش باشى و ما نيز آن تو
ماماى خود نه ايم که ماى تو آمديم
بى فيض تو ز (فيض) نيايد نفس زدن
در فن شاعرى برضاى تو آمديم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید