شماره ٦٨٢: بکوى يار بى پروا گذشتيم

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بکوى يار بى پروا گذشتيم
دل آنجا ماند و ما زآنجا گذشتيم
غلط کى ميتوان زآنجا گذشتن
مگر ما بيخود و بى ما گذشتيم
نه ما ماند و نه سر ماند و نه پا ماند
هم از ما هم ز سر هم پا گذشتيم
چو از يار حقيقى بوى برديم
ز هر گلدسته رعنا گذشتيم
عيان ديديم خورشيد ازل را
ز هر مه طلعت زيبا گذشتيم
حديث از شاهد و ساقى مگوئيد
که اين را خط زديم و آنرا گذشتيم
بجان و دل غم مولى گزيديم
هم از دنيا هم از عقبا گذشتيم
نمى پيچم در زهاد و عباد
هم از اينها هم از آنها گذشتيم
نه از دنيا و عقبى طرف بستيم
بمانديم اين دو را برجا گذشتيم
چو در اقليم بيجانى رسيديم
ز راه و منزل و مأوا گذشتيم
بخلوت خانه توحيد رفتيم
هم از لا و هم از الا گذشتيم
دل و جان را بحق داديم چون (فيض)
ز گفت و گو و از غوغا گذشتيم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید