شماره ٦٢٨: من آن نيم که توانم ز تو جدا باشم

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
من آن نيم که توانم ز تو جدا باشم
جدا شوم ز تو در معرض فنا باشم
بغير سايه لطف تو جاى ديگر هست
جدا اگر ز تو باشم بگو کجا باشم
خداى را مپسند اى تو زندگانى من
که يک نفس بفراق تو مبتلا باشم
جدا ز تو زيم ار من تنى بوم بيجان
وگر بياد تو ميرم ابوالبقا باشم
براى تو زيم و در ره تو ميميرم
ترا نباشم اگر من بگو کرا باشم
بآسمان برسم گر ترا زمين گردم
سر شهانم اگر من ترا گدا باشم
ترا نه بيند اگر چشم من چکار آيد
فداى تو نشوم در جهان چرا باشم
اگر نداى تعال تو نشنود گوشم
بدوش حامل گوش چنين چرا باشم
چو پاى من نرود در ره تو گو بشکن
ترا چه نيست چه در بند دست و پا باشم
خموش (فيض) که هر بد که بر سرم آيد
بود سزاى من و من سزاى آن باشم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید