شماره ٦١٣: بس جور کشيديم در اين ره که بريديم

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بس جور کشيديم در اين ره که بريديم
المنة لله که بمقصود رسيديم
طى شد الم فرقت و برخواست غم از دل
با دوست نشستيم و مى وصل چشيديم
از علم يقين آمد و از کوش بآغوش
ديديم عنان آنچه بگفتار شنيديم
تا صاف شود عيش ز آلايش عصيان
با دوست يکى گشته سر مرگ بريديم
بس عقده مشکل که در اين راه گشوديم
بس گم شدگان را که بفرياد رسيديم
با پاى برفتند گروهى ره جنت
ما با پر عرفان بره قدس پريديم
بر وحدت حق فاش و نهان داده شهادت
تا ساغرى از باده توحيد چشيديم
عرفان ولى را ز ره وحى گرفتيم
فرمان نبى را بدل و جان گرويديم
با پاى دوم راه سفر رفت محبش
ما سر به تبرهاى تبراش بريديم
قومى سپر خويش نمودند سوم را
ما تيغ برائت بسر هر سه کشيديم
چون (فيض) رسيديم بسرچشمه حيوان
از مرگ رهيديم و ز آفات جهيديم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید