در عشق ديدم غوغاى آتش
زين پس ندارم پرواى آتش
کو آشنا شو با عشق آن کو
خواهد به بيند درياى آتش
در آتش عشق هر کس که سوزد
کى باشد او را پرواى آتش
دوزخ ندارد بر عاشقان پاى
کاين دست عشق است بالاى آتش
در عالم عشق من هر دو ديدم
درياى آتش صحراى آتش
اندر سرم من بهر تماشا
بشنو در آنجا هيهاى آتش
تا هر که آيد جز دوست سوزد
شد اين دل (فيض) مأواى آتش