شماره ٤٥٦: بکوش ساقى از آن باده ساغرى دست آر

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بکوش ساقى از آن باده ساغرى دست آر
که بوى آن کند ارواح مست را هشيار
چو روح از آن بکشد دين و دل و بباد دهد
چو عقل از آن بچشد افکند سر و دستار
بدل سرور بيارد ز سر غرور برد
بديده نور ببخشد خرد خرد ز خمار
بيک پياله شود صد هزار عاقل مست
هزار مست بيک جرعه زان شود هشيار
ز کج رويش از آن مى سپهر گردد راست
ز خواب غفلت از آن مى جهان شود بيدار
از آن ميى ء که شود زنده گر بمرده چکد
از آن ميى که بخار ار چگد شود گلزار
از آن شراب که بالفرض زاهد ار نوشد
کند ميامن مستيش محرم اسرار
از آن شراب که گر منکرى از آن بچشد
برغم انف خودش در زمان کند اقرار
از آن شراب که گرمست اين شراب خورد
رهد ز باده انگور و از صداع و خمار
خيال آن مى شيرين بکله شور افکند
بصبر تلخ مکن کام (فيض) زود بيار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید