شماره ٤٤٠: از بلاى چشم مستت العياذ

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
از بلاى چشم مستت العياذ
العياذ از هر چه هستت العياذ
تن زگل نازکتر و دل همچو سنگ
چون توان رستن ز دستت العياذ
يک نظر کردم برويت شد نشان
از نگاهى روى حسنت العياذ
شب همه شب نالم از دست غمت
هيچ پرواى منستت العياذ
ناله من زآسمانها درگذشت
هيچ ميگوئى چه استت العياذ
تا بشادى در برويم بسته
از گشادت همچو بستت العياذ
(فيض) صد توبه گر از عشقت رهد
باز مى افتد بشستت العياذ



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید