شماره ٤٣٣: شوخ آهو چشم من چون روى در صحرا کند

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
شوخ آهو چشم من چون روى در صحرا کند
بهر صيد از تير مژگان رخنه در دلها کند
تير آن ابرو کمان هرگز نمى گردد خطا
هر کرا گردد دچار اندر دل او جا کند
افکند تيرى ز مژگان جانب نظارگان
تا براى عشق خود در هر دلى جا وا کند
تا نيگريزد شکار از دام او، چون صيد کرد
هر دلى را حلقه از زلف خود بر پا کند
عکس صيادان که صيد خويش را از پى روند
صيدش از پى ميرود تا شايدش پروا کند
عشق چون در دل کند جا پادشاه دل شود
چون غلامان عقل را در پيش خود برپا کند
هر چه خواهد ميکند در کشور دل شاه عشق
عقل را کو زهره تا حجتى القا کند
عشق صيادست و دلهاى خلايق صيد او
عقلهاى ما اسيرش تا چها با ما کند
عشق معشوقست و معشوقست عشق اى عاشقان
کو کسى تا اين سخن در خاطر او جا کند
(فيض) بس کن زين سخنها ترسم ار شورى کنى
شعر خامت در ميان پختگان رسوا کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید