بجانى لطف پنهان ميفروشد
جهانى جان بيک جان ميفروشد
دهد بوسى عوض جانى ستاند
بخر والله ارزان ميفروشد
دلم هر دو جهان با صد جهان جان
بيک دم وصل جانان مى فروشد
نفهميده است ذوق عشق و مستى
که هشيارى بمستان مى فروشد
شرارى گر بيابد ز آتش ما
جنان زاهد به نيران مى فروشد
بيک مو زاهد از زلف دو تايش
دو صد خروار ايمان مى فروشد
چو آرد در حديث آن لعل شيرين
شکرها از نمک دان مى فروشد
سبوئى محتسب در پرده دارد
عبث خشکى برندان مى فروشد
بده جان در رهش اى (فيض) کان يار
وصال خويش ارزان مى فروشد