شماره ٤١٥: آنکه باشد مست زهد او عيب مستان چون کند

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آنکه باشد مست زهد او عيب مستان چون کند
خود بت خود گشته منع بت پرستان چون کند
از چنين روئى مکن بيهوده منعم زاهدا
هرکه دارد چشم با اين گوش با آن چون کند
طاعت حق بهر کام خود کنى گوئى مرا
روز و شب گرد بتان گشتن مسلمان چون کند
قبله من گر چه اينانند مقصودم خداست
ورنه مرد ره دل اندر بند طفلان چون کند
تو خدا را ميپرستى بهر شير و انگبين
بندگى از بهر خوردن اهل ايمان چون کند
من خدا مى بينم اندر روى شاهد خط گواه
زانکه ناپاينده نور خويش رخشان چون کند
تو خدا را بهر خود خواهى من اينان بهر او
زاهدا انصاف خواهم منع اين آن چون کند
ميکنم دعوى حق بينى ولى اثبات آن
شاهد نابالغ و خط پريشان چون کند
(فيض) بس کن گفتگو شعر تر مستانه گو
شاعر صوفى سخن با خشک مغزان چون کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید