شماره ٤١٣: عاشقان از لب خوبان مى مستانه زدند

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عاشقان از لب خوبان مى مستانه زدند
بنظر زلف دلاويز بتان شانه زدند
هر که مجنون تو شد از همه قيدى وارست
عاقلان راه نبردند به افسانه زدند
عاشقان چاره دل دادن جان چون ديدند
جان نهاده بکف دل در جانانه زدند
در ازل باده کشان عهد بمستى بستند
پاس پيمان ازل داشته پيمانه زدند
راه ارباب خرد چون نتوانست زدن
بمى و مغبچه راه من ديوانه زدند
گفت حافظ چو کشيد از سر انديشه نقاب
غزلى را که ملايک در ميخانه زدند
ما بصد خرمن پندار ز ره چون نرويم
چون ره آدم بيدار بيکدانه زدند
(فيض) خوش باش که ما را نتوان از ره برد
رهبران دل ما ساغر شکرانه زدند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید