شماره ٤٠٦: توانى گر درين ره ترک جان کرد

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
توانى گر درين ره ترک جان کرد
توانى عيش با جان جهان کرد
اگر جان رفت جانان هست بر جاى
بجانان زندگى خوشتر توان کرد
چه باشد جان و صد جان در ره دوست
جهانى جان بقربان ميتوان کرد
اگر دل از جهان کندن توانى
توانى هر چه خواهى در جهان کرد
گرش سر در نيارى مى توانى
به زير پا فلک را نردبان کرد
اگر دل از زمين کندن توانى
توانى رخنه در آسمان کرد
توانى خاک در چشم زمين ريخت
توانى حلقه در گوش زمان کرد
بود نقش جهان را جمله قابل
دلت را هر چه خواهى ميتوان کرد
ترا چشم دو عالم مى توان ديد
ترا گوش دو عالم مى توان کرد
کسى کو بست دل در مهر جانان
مراو را ميرسد اين گفت و آن کرد
سزد مر بيدلان را اينچنين گفت
سزد مر عاشقانرا آن چنان کرد
دل از خود گر توان کندن درين راه
بسى دشوار (فيض) آسان توان کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید