شماره ٣٩٥: ياد باد آنکه اثر در دل شيدا ميکرد

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ياد باد آنکه اثر در دل شيدا ميکرد
آن نصيحت که مرا واعظ و ملا مى کرد
ياد باد آنکه مرا بود دل دانائى
عالمى کسب خرد زان دل دانا مى کرد
اختيار از کف من برد کنون معشوقى
که بدل گاه گره مى زد و گه وا مى کرد
تاخت بر مملکت دين و دلم يکباره
آنکه صيد من دل خسته تمنا مى کرد
برد از دست من امروز متاع دل و دين
رفت آن کاين دلم انديشه فردا مى کرد
گو بيا کفر من دل شده بنگر ملا
آنکه از دفتر دينم ورقى وا مى کرد
گو بيا حالى و بر گريه من فاش بخند
که پس پرده ام از پيش تماشا مى کرد
بسته ديد از همه سو راه رهائى بر خود
دل که گاهى هوس زلف چليپا مى کرد
ممکنم نيست ازين دام خلاصى ديگر
جاش خوش باد که از دور تماشا مى کرد
دل بيچاره چو افتاد درين ورطه نخست
روز و شب ورد «متى اخرج منها» مى کرد
آخر الامر بگرداب بلا تن در داد
آنکه با ترس نظر بر لب دريا مى کرد
بت پرستيد و برهمن شد و زنار ببست
رفت آن (فيض) که او دفتر دين وا ميکرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید