شماره ٣٦٧: دل من بياد جانان ز جهان خبر ندارد

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دل من بياد جانان ز جهان خبر ندارد
سر من بغير مستى هنرى ديگر ندارد
هنر دگر نباشد بر ما بغير مستى
نبود هنر جز آنرا که ز خود خبر ندارد
کند آنکه عيب مستان نچشيده ذوق مستى
خودش او تمام عيب است و يکى هنر ندارد
ز ره ملامت آئى و گر از در نصيحت
چه کنى بمست عشقى که در او اثر ندارد
تو که زاهدى بپرهيز تو که عابدى سحرخيز
سر من مدام مست و شب من سحر ندارد
من و باز عشق و رندى که درين خرابه دل
همه علم و زهد کشتيم و يکى ثمر ندارد
دل ماست شاد و خرم بهر آنچه ميکند دوست
غم آن نميخورد (فيض) که دعا اثر ندارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید