شماره ٣٦٣: از آن ميان نزنم دم که مو نمى گنجد

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
از آن ميان نزنم دم که مو نمى گنجد
وزان دهان که درو گفتگو نمى گنجد
چه گويم از غم دل در شکنج گيسويش
که در زبان سخن تو بتو نمى گنجد
حديث آن لب شيرين نيايدم بزبان
حلاوت اينهمه در گفتگو نمى گنجد
وصال دوست نه بتوانم آرزو کردن
به تنگناى دلم آرزو نمى گنجد
بفرض اگر همه روى زمين شود دفتر
حکايت شب هجران درو نمى گنجد
ز دود ناله چگويم کز آسمان بگذشت
ز خون ديده که در نهر و جو نمى گنجد
بس است (فيض) شکايت که پر شد اين دفتر
ز دود دل که درو تار مو نمى گنجد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید