شماره ٣٣٦: زهر فراق نوشم تا کام من برآيد

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
زهر فراق نوشم تا کام من برآيد
بهر وصال کوشم تا جان ز تن برآيد
دل بر جفا نهادم تا ميتوان جفا کن
از جان کشم جفايت تا کام من برآيد
تخم وفات در جان کشتم که چون بميرم
شام وفا پس از مرگ از خاک من برآيد
گر بى وفاست معشوق کان وفاست عاشق
عاشق وفا کند تا از خويشتن برآيد
وقف تو کرده ام من جان و دل و سر و تن
در خدمتم سراپا تا جان ز تن برآيد
هر کو سفر گزيند تا مقصدى بيابد
بايد غريب گردد ز اهل و وطن برآيد
چون در سفر تو باشى صد جان فداى غربت
گر ره زنى تو مقصود از راهزن بر آيد
در حضرتت برد (فيض) پيوسته ظن نيکو
انجاح هر مهمى از حسن و ظن برآيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید