شماره ٢٨٤: در کار دينم مرد مرد عقل اين تقاضا مى کند

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در کار دينم مرد مرد عقل اين تقاضا مى کند
وز شغل دنيا فرد فرد عقل اين تقاضا مى کند
تقويست زاد ره مرا علم است چشم و زهد پا
ره شاهراه مصطفى عقل اين تقاضا مى کند
دنيا نميخواهم مگر باشد تنم را ماحضر
تن مرکبستم در سفر عقل اين تقاضا مى کند
حرفى نخواهم زد جز آه اسرار مى دارم نگاه
دارم ز کتمان صد پناه عقل اين تقاضا مى کند
صد گون مدارا مى کنم تا در دلى جا ميکنم
دشمن ز سر وا ميکنم عقل اين تقاضا مى کند
احکام دين را چاکرم راه مبين را ياورم
بر خويشتن خود داورم عقل اين تقاضا مى کند
با اهل علمم گفتگوست وز سر کارم جستجوست
با جاهلانم خلق و خوست عقل اين تقاضا مى کند
چون غايت هر ره خداست هر ره که ميپويم رواست
ليکن من و اين راه راست عقل اين تقاضا مى کند
من بعد (فيض) و عاقلى ترک هوا و جاهلى
فرمانبرى بى کاهلى عقل اين تقاضا مى کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید