شماره ٢٦٨: شکر تو چسان کنم که شايد
غزلستان ::
فیض کاشانی ::
غزلیات
شکر تو چسان کنم که شايد
از جز تو ثناى تو نيايد
گر هم نکنم ثنا چه گويم
نطقم بچه کار ديگر آيد
آن لب که ثناى تو نگويد
آخر بچه خوشدلى گشايد
آندست که دامنت نگيرد
از بهر چه زآستين برآيد
آن پاى که در رهت نپويد
سر که رود و بر که آيد
آن سر که هواى تو ندارد
بر تن بکدام اميد بايد
آندل که درو محبتت نيست
در سينه چو نغمه مى سرايد
آن جان که ز تو نشان ندارد
حقا که بجاى تن نشايد
آن ديده که ديده روى خوبت
بر غير چگونه ميگشايد
آن گوش که نام تو شنيده
چون حرف دگر در آن درآيد
از فيض تو پاى تا سر (فيض)
هر لحظه محبتى فزايد
آنم که سراسر وجودم
پيوسته بحمد تو سرايد
نظرات نوشته شده