شماره ٢٤٤: آن دل که توئى در وى غمخانه چرا باشد

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آن دل که توئى در وى غمخانه چرا باشد
چون گشت ستون مسند حنانه چرا باشد
غمخانه دلى باشد کان بيخبر است از تو
چون جاى تو باشد دل غمخانه چرا باشد
بيگانه کسى باشد کو با تو نباشد يار
آنکس که تواش يارى بيگانه چرا باشد
ديوانه کسى بوده است کو عشق نفهميده است
آن کس که بود عاشق ديوانه چرا باشد
فرزانه کسى باشد کو معرفتى دارد
آن کو نبود عارف فرزانه چرا باشد
دردانه بود سرى کو در صدف سينه است
سنگى که بود بيجان در دانه چرا باشد
آن دل که بديد آنرو بو برد ز عشق هو
عشق دگرانرا او کاشانه چرا باشد
آن جان که تواش جانان غير از تو کرا بيند
واندل که تواش دلبر بت خانه چرا باشد
نورت چو بدل تابد راهى بتو دل يابد
شمع رخ حوران را پروانه چرا باشد
زاهد چو کند جانان چون نيست تنش را جان
در کالبد بى جان جانانه چرا باشد
رو سوره يوسف خوان تا بشنوى از قرآن
حقست حديث عشق افسانه چرا باشد
(فيض) است ز حق خرم هرگز نخورد او غم
چون يافت عمارت دل ويرانه چرا باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید