شماره ٢٠٧: در تنم دل خون شد از دلهاى کج

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در تنم دل خون شد از دلهاى کج
سينه ام بريان شد از آراى کج
ميکند هر لحظه چندين فتنه راست
اين فسون ديو در دلهاى کج
از زبان اين، سخن در گوش آن
ميرود چون کفش کج در پاى کج
در بدن از دل سرايت مى کند
قوم کج دلراست سر تا پاى کج
چشمشان کج گوششان کج کج زبان
فعلشان کج قولشان کج راى کج
کج برآيد بر زبان و چشم و گوش
چون بود در سينها دلهاى کج
پيشوا چون کج بود پيرو کج است
کج سرانرا نيست جز دمهاى کج
سوختم تا چند بينم زين خران
انتصاب قامت دلهاى کج
از کجيهاى کجان افلاک راست
کجروى آئين و سر تا پاى کج
راستى خواهى نيارم ديد (فيض)
بيش ازين دلهاى کج آراى کج



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید