شماره ١٩٦: غنيمتى است دمى کان بفکر کار گذشت

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
غنيمتى است دمى کان بفکر کار گذشت
فتاد در سر اين غم که روزگار گذشت
نداشت درد ولى درد کرد بيدردى
نکرد کار وليکن بدرد کار گذشت
بکار دوست نپرداخت ليک شد غمناک
که روزگار چرا بى حضور يار گذشت
بفکر کار فتادن دليل هشياريست
تو مغتنم شمر آن دم که هوشيار گذشت
تو مغتنم شمر آن دم ز بهر استغفار
که آن هم ار نکنى کار ز اعتذار گذشت
تو وقت کار همان دان که فکر کارت هست
مگو چه کار کند کس چه وقت کار گذشت
بفکر کارى فتادى کنون بکن کارى
که وقت ميگذرد نفخهاى يار گذشت
بگير نفخه از نفخ هاى ربانى
وگرنه عمر تو امسال همچو پار گذشت
بفکر کار فتادى بگنج ره بردى
تو مير گنج شو اکنون که رنج مار گذشت
بکار کوش و بمان فکر کارهان اى (فيض)
گذشت آنچه برين خاطر فکار گذشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید