شماره ١٣١: از غم هستى چو رستم غمگسار آمد بدست

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
از غم هستى چو رستم غمگسار آمد بدست
چون گسستم رشته اغيار يار آمد بدست
خود چو رفتم از ميان ديدم هم او را در کنار
نقش خود چون شستم آن زيبا نگار آمد بدست
بهر آن جان جهان دادم جهانى جان بجان
جان چو دادم در رهش جان بيشمار آمد بدست
در دلم جا کرد عشقش اختيار از من گرفت
چون مرا از من برون کرد اختيار آمد بدست
سر نهادم بر سر عشق از جهان پرداختم
پا ز هر کارى کشيدم تا که کار آمد بدست
عاقبت بين گشتم و از پيش کردم کار خويش
آنچه در امسال ميبايست پار آمد بدست
جانم از عشق جوانى تازه شد پيرانه سر
در خزان عمر بازم نوبهار آمد بدست
نيش مژگان در دلم چندى بحسرت ميشکست
خار در دل کاشتم تا گلعذار آمد بدست
آنچه ميجوئيد ياران در کتاب فلسفه
(فيض) را از سنت هشت و چهار آمد بدست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید