شماره ١٢٧: جمال تو عرصاتست و قامت تو قيامت

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
جمال تو عرصاتست و قامت تو قيامت
بجلوه آى و قيامت کن آشکار بقامت
وصال تست بهشت و فراق تست جهنم
وصال تست غنيمت فراق تست غرامت
وصال تست سعادت فراق تست شقاوت
وصال تست سلامت فراق تست سآمت
دمى ز عمر که آن بى لقاى تو گذرانم
تدارکش نتوانم نمود تا بقيامت
ترا چه کم که مرا نيست تاب ديدن رويت
ز عجز شب پره آفتاب را چه ملامت
ترا چه غم که بميرد هزار همچو من از غم
مراست غم که مبادا ترا کنند ملامت
ز مرگ باک ندارم در آن غمى که نشيند
بخاکم ار گذرى بر دلت غبار ندامت
کرامتيست کسى را که ميرد از غم عشقى
چو غم غم تو بود ميشود مزيد کرامت
اگر بلطف نوازى و گر بقهر گدازى
نکوست هر چه بمن ميکنى سريق سلامت
شب فراق غمت لطفها که با دل من کرد
حساب آن نتوان کرد تا بروز قيامت
خدنگ غمزه پى در پى تو روز وصالست
تمام راحت دل شد چه معجز است و کرامت
بمير در غم او (فيض) تا که جان برى از مرگ
بباز در قدمش تا که سر برى بسلامت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید