شماره ٩٨: اى که در راه خدايت چشم غيرت رهبرست

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى که در راه خدايت چشم غيرت رهبرست
باغ را بنگر که از آثار رحمت اخضر است
کيف يحيى الارض بعد الموت را نظاره کن
تا عيان گردد ترا بعثى که حشر اکبر است
سبغة الله را نگر آثار قدرت را به بين
حبذا آيات آنکو خالق خشک و ترست
بر درختى راست تسبيحى و ذکرى در سجود
از زبان حال بشنو گوش جانت گر کراست
يک بيک از شاخها را بر درختان جابجا
در ثناى حق ز هر برگى زبان ديگر است
با زبان بيزبانى نيز دارد رازها
ليک گوش جاهلان از استماع آن کر است
بر ورق از هر درخت آيات حق را دفتريست
آن کسى خواند که او را چشم و گوشى ديگر است
هر رگى از هر ورق از صنع بيچون آيتى است
آن رسد در سر آن آيت که حکمت را در است
حکمت اين رنگها و نقش ها در برگها
آن کسى فهمد که او را عقل و هوشى در سر است
با زبان حال گويد در بهار اشکوفها
هى چه لطفست اين که در ما از خداى اکبر است
هر گلى و سبزه را بر درخت و بر زمين
رنگ در رنگ و طراوت در طراوت مضمر است
سيم و زر کرده نثار مقدم صاحبدلان
هر شکوفه يا گلى را کو بکف سيم و زر است
غنچه دلتنگ است و گل خندان و بلبل در فغان
لطف و قهر از باطن هر يک بنوعى مظهر است
لطف و قهرش در شقايق گشته با هم جلوه گر
از درون دل داغدار و از برون رخ احمر است
نرگس بيمار با ساقى سرايد بر منار
اسم ديگر بر زبان سوسن و نيلوفر است
فصل تابستان بود هر ميوه را جلوه
هر يکى را رنگى و بوئى و طعم ديگر است
در خزان انواع الوان بر درختان جلوه گر
چشم هر سو افکنى هر يک ز ديگر بهتر است
در زمستان ميکند پنهان عبادت را درخت
از برون گر خشک بينى از درون سبز و تر است
بيگمان هر کو تأمل در چنين صنعى کند
هم بصر هم سمع يابد گر دلش کور و کر است
سوى باغ آ (فيض) و اسرار الهى را به بين
نيست ديدن چون شنيدن اين دگر آن دگر است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید