شماره ٤٦: نکنى گر تو وفا حسبى الله کفى

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نکنى گر تو وفا حسبى الله کفى
ور نهى رو بجفا حسبى الله کفى
قد تو نخل بلند بر آن شکر و قند
نکنى گر تو عطا حسبى الله کفى
چون برويت نگرم حق بودش در نظرم
نيم از اهل هوا حسبى الله کفى
گاه زخمى مى زنم گاه مرهم مى نهم
تا چه را خواست خدا حسبى الله کفى
از تو درد و تو دوا از تو رنج تو شفا
حق چنين ساخت ترا حسبى الله کفى
سر نهم بر در تو جان نهم بر سر تو
تا شوم از شهدا حسبى الله کفى
دل من بسته تو جان من خسته تو
نکنى گر تو دوا حسبى الله کفى
مانده از من نفسى ميروم سوى کسى
تا رهم از من و ما حسبى الله کفى
از تو کام ار نبرم ره ديگر سپرم
يار (فيض) است خدا حسبى الله کفى
ميتوان برداشت دل از خويش و شد از جان جدا
ليک مشکل ميتوان شد از بر ياران جدا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید