شماره ٤٠: يکنفس بى ياد جانان بر نمى آيد مرا

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
يکنفس بى ياد جانان بر نمى آيد مرا
ساعتى بى شور و مستى سر نمى آيد مرا
سربسر گشتم جهانرا خشک و تر ديدم بسى
جز جمال او بچشم تر نمى آيد مرا
هم محبت جان ستاند هم محبت جان دهد
بى محبت هيچ کارى بر نمى آيد مرا
شربت شهد شهادت کى بکام دل رسد
ضربتى از عشق تا بر سر نمى آيد مرا
جان بخواهم داد آخر در ره عشق کسى
هيچ کار از عاشقى خوشتر نمى آيد مرا
تا نفس دارم نخواهم داشت دست از عاشقى
يکنفس بى عيش و عشرت سر نمى آيد مرا
غير وصف عاشق و معشوق و حرف عشق (فيض)
درى از درياى فکرت بر نمى آيد مرا
گر سخن گويم دگر از عشق خواهم گفت و بس
جز حديث عشق در دفتر نمى آيد مرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید