شماره ٣٥: از عمر بسى نماند ما را
غزلستان ::
فیض کاشانی ::
غزلیات
از عمر بسى نماند ما را
در سر هوسى نماند ما را
رفتيم ز دل غبار اغيار
جز دوست کسى نماند ما را
رفتيم بآشيانه خويش
رنج قفسى بماند ما را
از بس که نفس زديم بيجا
جاى نفسى نماند ما را
ياران رفتند رفته رفته
دمساز کسى نماند ما را
گرمى بردند و روشنائى
ز ايشان قبسى نماند ما را
گلها رفتند زين گلستان
جز خار و خسى نماند ما را
دل واپسى ديگر نداريم
در دهر کسى نماند ما را
کو خضر رهى درين بيابان
بانگ جرسى نماند ما را
جز ناله که مونس دل ماست
فريادرسى نماند ما را
بستيم چو (فيض) لب ز گفتار
چون همنفسى نماند ما را
نظرات نوشته شده