شماره ٩: يارب تهى مکن ز مى عشق جام ما

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
يارب تهى مکن ز مى عشق جام ما
از معرفت بريز شرابى بکام ما
از بهر بندگيت بدنيا فتاده ايم
اى بندگيت دانه و دنيات دام ما
چون بندگى نباشد از زندگى چه سود
از باده چون تهيست چه حاصل زمام ما
با تو حلال و بى تو حرامست عيشها
يارب حلال ساز بلطفت حرام ما
جاى مى عبادت تست اين سفال تن
خون ميشود وليک در اينجا مدام ما
اين جام دل که بهر شراب محبتست
بشکست نارسيده شرابى بکام ما
رفتيم ناچشيده شرابى ز جام عشق
در حسرت شراب تو شد خاک جام ما
عيش منفص دو سه روزه سراى دون
شد رهزن قوافل عيش دوام ما
از ما ببر خبر بر دوست اى صبا
آن دوست کو بکام خود است و نه کام ما
احوال ما بگويش و از ماش ياد دار
وز بهر ما بيان جواب پيام ما
از صدق بندگيت بدل دانه اى فکن
شايد که عشق و معرفت آيد بدام ما
بى صدق بندگى نرسد معرفت بکام
بى ذوق معرفت نشود عشق رام ما
از بندگى بمعرفت و معرفت بعشق
دل مينواز تا که شود بخته جام ما
از تار و پود علم و عمل دامى ار تنيم
فيض اوفتد هماى سعادت بدام ما
اى آنکه نگذرد بزبان تو نام ما
گوش تو بشنود ز پيمبر پيام ما
از ما دمى بياد نيارى بسال و ماه
بى ياد تو نمى گذرد صبح و شام ما
گر سوى ما بعمد نيارى نظر فکند
يکره بسهو کن گذرى بر مقام ما
در راه انتظار بسى چشم دوختيم
مرغى ز گلشن تو نيامد بدام ما
پيکى کجاست کاورد از کوى تو پيام
يا سوى تو برد ز بر ما پيام ما
ما را اگر نخواست دل از ما چرا گرفت
ورنه چه تلخ دارد از هجر کام ما
(فيض) آنکه نام ماش بود ننگ بر زبان
کى گوش ميکند بسروش پيام ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید