شماره ٧٧٣: مى دهد يادى ز چشمش نرگس پر فن هنوز

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
مى دهد يادى ز چشمش نرگس پر فن هنوز
زان چراغ کشته دودى هست درروزن هنوز
گر چه خورشيد عذارش روى در زردى نهاد
از شفق خون مى کند درديده روزن هنوز
عهد يوسف گر چه طى گرديد، مى يابد مشام
از درو ديوار کنعان بوى پيراهن هنوز
زان شکر خندى که زد برق تجلى بردرخت
خيره مى گردد نظر در وادى ايمن هنوز
در ته دامان خط، رخسار آتشناک او
شمع اميدجهانى مى کند روشن هنوز
سبزه خط گر چه از رويش طراوت برده است
ميتوان گل بردازان رخسار بادامن هنوز
شوخى مژگان تلافى مى کند رخسار را
مى زند ناخن به دلها خاراين گلشن هنوز
نرگسش از دود تلخ خط اگر پژمرده شد
چين ابرو در زبان بازى است چون سوسن هنوز
گر چه شد بر باد خرمن، مى تواند بردفيض
سالها از خوشه چينى موراين خرمن هنوز
چشم گستاخ هوس از دور نتواند گذشت
حسن شرم آلوده او را ز پيرامن هنوز
پردگى شد شوخى حسنش، ولى مژگان شوخ
مى خلد در پرده هاى ديده چون سوزن هنوز
گر چه از بادخزان زير وزبر شد گلشنش
مى پرد چشم و دل صائب در آن گلشن هنوز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید