شماره ٧٥٢: کام دل ازان چهره افروخته برگير

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
کام دل ازان چهره افروخته برگير
درهرنگهى ديده خودرا به گهر گير
ديوانه ما سلسله بسيار گسسته است
زنهارزدل در خم آن زلف خبرگير
از آتش گل سينه من گرم نگرديد
اى بلبل بيدرد مرادرته پرگير
از جبهه واکرده طلب حاجت خودرا
چون غنچه نشکفته سرراه سحر گير
مگذاردرين سبزچمن شبنم خودرا
اين آينه رازود ازين دامن ترگير
جز خواب گران نيست درين قافله بارى
تا باز نمانى دل ازين قافله برگير
مگذارکه پژمرده شود غنچه دل را
هرچشم زدن ساغرى از خون جگرگير
اى سرو اگر آسودگيت مى دهد آزار
از برگ بشو دست ،گريبان ثمرگير
اين آن غزل خواجه نظيرى است که فرمود
اى مطرب جان سوخت دلم ،راه دگرگير



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید