شماره ٦٨٤: چو شمع، جان ز نسيم سحر دريغ مدار

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
چو شمع، جان ز نسيم سحر دريغ مدار
ز دوستان سبکروح سر دريغ مدار
ز بوى سوختگى روح تازه مى گردد
ز شمع خرده جان چون شرر دريغ مدار
درين حديقه اگر دوستدار چشم خودى
نظر ز مردم روشن گهر دريغ مدار
يکى است کام نهنگ و صدف درين دريا
ز هر که لب بگشايد گهر دريغ مدار
به کار دشمن خونخوار خود گره مپسند
ز هيچ آبله اى نيشتر دريغ مدار
به يک نظر سر شبنم به آفتاب رسيد
توجه از من بى پا وسر دريغ مدار
جبين روشن خورشيد لوح تعليمى است
که روى زرد خود از هيچ در دريغ مدار
چو آفتاب اگر ميل تاج زر دارى
ز هيچ ذره فروغ نظر دريغ مدار
شکوفه گل ز وصال ثمر به ريزش چيد
ز خاک راهگذر سيم و زر دريغ مدار
سرى ز رخنه ديوار باغ بيرون کن
ز هيچ راهنوردى ثمر دريغ مدار
درين دو هفته که ميراب اين چمن شده اى
نظر ز صائب آتش جگر دريغ مدار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید