شماره ٦٨٠: گشاده رويى من برد دست خصم از کار

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
گشاده رويى من برد دست خصم از کار
شراب شيشه شکن در پياله شد هموار
کباب سينه گرم من است داغ جنون
زمين سوخته جان مى دهد به تخم شرار
مکن ز سختى ره شکوه همچو نو سفران
که خاک نرم کند آب را گران رفتار
يکى هزار شد از باده زنگ کلفت من
که آب سبزه خوابيده را کند بيدار
به زهد خشک به جايى نمى رسد زاهد
که پاى آبله دارست دست سبحه شمار
ميان بلبل و پروانه فرق بسيارست
کجا به رتبه کردار مى رسد گفتار
شده است سرو حصارى ز طوق فاختگان
قد خدنگ تو تا گشته در چمن سيار
گناه مانع ايجاد ما نشد اول
چگونه مانع غفران شود در آخر کار
ز موج ريگ روان است بر جناح سفر
مدار چشم اقامت ز عمر خوش رفتار
جگر خراش تر از شيشه است باده عشق
بشوى دست ز جان، لب براين پياله گذار
شود پر از گهر از حفظ آبرو صائب
صدف اگر نگشايد دهن به ابر بهار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید